وقتی به موضوع این پست فکر میکردم به نظرم رسید جذاب ترین راه برای تحقیق در این زمینه پیدا کردن چند نفر چاخان گوی سابقه دار حرفه ای باشه ! حالا فکر نکنید منظورم یه مشت اراذل و اوباشه ها ! نه، چندتای ناقابل دروغگوی حرفه ای !!! چندتایی از این ور و اون ور پیدا کردم و شروع کردم به بررسی ابعاد شخصیتیشون . خلاصه با استفاده از چندتا منبع و مرجع و سوژه فهمیدم که "دروغ" یه بیماری روانیه و دروغگوها دلایل زیادی برای کارشون دارن ! مهم ترینش "ترس" از رو به رو شدن با واقعیات یا مکافات عمل یا سرزنش مردم و خلاصه عقده شخصیته ؛ یعنی دروغگو خیال می کنه اگه راست بگه، شخصیتشو از دست می ده یا با دروغ گفتن شخصیت باحالتری پیدا میکنه. بعضیا هم از رو "عادت" دروغ می گن و کسایی که به قول امروزی ها خالی بندن با داشتن تخیل قوی ، از دروغ گفتن "لذت" می برن!
اما مسئله ای که در این بحث به چشم می خورد و به عنوان توجیه به کار می رفت شوخی دروغکی بود ! این کار عذاب نداره، ولی درست هم نیست. حضرت علی (ع ) می فرماید:«لا یجد عبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله و جده ; هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد، مگر این که دروغ را چه شوخی و چه جدی ترک کند» 1 و هم چنین امام زین العابدین (ع) به فرزندش فرمود:« اتّقوا الکذب الصغیر منه و الکبیر فی کل جد و هزل؛ از کوچک وبزرگ و جدی و شوخی دروغ بپرهیز.» 2 دلیلش هم اینه که دروغ گفتن به شوخی , کم کم جرات دروغ جدی رو به آدم می ده.
امام خمینی در چهل حدیث می فرماید: « از اموری که انسان باید ملتفت آن باشد , این است که دروغ به عنوان شوخی و مزاح هم در اخبار از آن تکذیب [و نهی]شده است و تشدید در امر[به ترک] آن گردیده و علما فتوای به حرمت آن نیز می دهند.»
و یه نکته ی مهم دیگه اینکه تو اسلام قانونی داریم به نام "اهم و مهم"؛ یعنی اگه دو تا حکم داشته باشیم و نتونیم هم زمان به هر دو عمل کنیم، لازمه به تکلیفی که اهمیت بیشتری داه، عمل بشه. دروغ در اسلام حرامه، ولی برای رعایت مصلحت مهمتر مجاز شده .
مواردی که از حرمت دروغ استنثنا شده، به طور خلاصه یکیش اظطراره ؛یعنی جایی که آدم مجبوره برای رفع ضرر مالی یا جانی یا ناموسی از خودش یا مسلمون دیگه ، دروغ بگه . دیگری اصلاح ذات البین به معنیه رفع کدورت و دشمنی از دو نفره که گاهی فقط با دروغ ممکن می شه .3 پس تو اسلام دروغ مصلحتآمیز داریم ولی معنیش این نیست که هرکی هر موقع مصلحت دید، دروغ بگه، این جوری دیگه هیچ دروغی بد نبود و هر دروغی مصلحتآمیز میشد، بلکه فقط وقتی که اسلام به خاطر مصالح مهمتری که مفاسد دروغو تحت الشعاع قرار میده، به ما اجازه دروغ گفتنو داده میتونیم خلاصه یه خورده خالی بندی کنیم !
با توجه به این نکات اولین راه ترک دروغ ، اینه که بدونیم بیمارمون چرا به این مرض دچار شده و اینکه خود شخص متوجه حرمت گناه و عذاب شدید و زیانهای بی شمار کارش بشه. اما با بررسی کسایی که تونستن کمتر دروغ بگن یا کلاً این کارو بذارن کنار و با استناد به دستورات دین معلوم می شه که برای ترک این گناه کبیره سه مرحلة مهم را باید سپری کرد :
باید برای غلبه بر احساسات و غفلت، حواسمون به لحظه لحظه زندگیمون باشه و خودمونو به سکوت بیشتر عادت بدیم .
و به قول معروف حرفمونو اول مزمزه کنیم و بعدبه زبون بیاریم .
کم گوی و گزیده گوی چون در تا ز اندک تو جهان شود پر
در ضمن این سه راه برای ترک سایر گناهان زبان مثل ناسزا، تهمت، غیبت، تمسخر، یاوه گویی و ... هم مؤثره
کلمات کلیدی : عشق
نویسنده: حسین(چهارشنبه 86/7/4 :: ساعت 9:53 عصر)
کیفیت "زندگی" در گرو شناخت سه چیزه: خدا، انسان و جهان؛ توجه به اینکه خدایی در عالم وجود داره که از خلقت ما هدفی داشته؛ آفرینش جهان عبث نیست؛ و تمام عالم مسخر بشر و برای رشد او مهیّا گشته. توجه به این حقایق به ما میگه انسان برای زیستن باید هدفی داشته باشه و برنامه خود رو بایستی طوری تنظیم کنه که به هدف آفرینش خویش دست پیدا کنه.
متأسفانه ما آدم ها به جهت غفلت از این امور در فضای مادیات غوطه وریم و عالم رو میدانی برای مسابقه در جمع مال و رسیدن به مقام و موقعیت و بهره مندی از لذتهای دنیایی بحساب آوردیم.
اما در کنار همه اینها، اونچه مسلمه اینه که هر انسانی در زندگی خود هدفی رو دنبال میکنه حتی کسایی که حیرون و سرگردونند بنوعی دنبال هدفی می دون؛ برای این که انسان هدف مناسبی رو برا زندگی انتخاب کنه اول باید ببینه برا چی آفریده شده. کسی تو زندگی در آرامش و سعادته که اهدافش متناسب با هدف از آفرینش باشه . مسلما انتخاب هدف، تمرکز قوا برای رسیدن به هدف و به دست آوردن و به کار انداختن وسیله برای رسیدن به هدف، مهمترین وظیفه ما تو زندگیمونه. بسیارن کسایی که خیال می کنن تو زندگی دنبال هدفند و رسیدن به هدف صحیح رو طلب دارن اما در واقع اینطور نیستن چرا که نه تلاش و کوششی در خور هدف دارن و نه از راهش وارد می شن. تنها راه رسیدن به اهداف صحیح زندگی، سعی در بدست آوردن رضایت خداست . در واقع هدف از زندگی رسیدن به تکامل همه جانبه یعنی تکامل اخلاقی، علمی، روحی، فکری و فرهنگیه که ثمرهء همه اینا رسیدن به حیات أبدیه . و مهم ترین هدف برای زندگی رسیدن به مقام قرب ربوبیه و این مهم امکان نداره مگر بعد از توبه و بازگشت به سوی الله .
نشانهء طلب و خواستن، از این و آن دل برداشتن و در اسارت این و آن باقی نماندن، در ظلمت ها محبوس نبودن، ذوق و شوق و شورو نشاط داشتن، فرصت ها را از دست ندادن، سستی نکردن، تساهل و تسامح در مسائل اعتقادی نداشتن، مشکلات راه را عاشقانه تحمل کردن، سختی ریاضت ها را بر خود هموار نمودن، امروز و فردا نکردن وبالاخره، گوهر بی بازگشت فرصت رو را به رایگان از دست ندادنه .
وصل مطلوب اگر می طلبی طالب باش
تا تو را درد نباشد، به مداوا نرسد
از منظر اسلام، دنیا برای آخرت آفریده شده و اومدن به این دنیا برای کسب آمادگی زندگی جاوید أخرویه است. دنیا محل تجارت، و زراعت آخرت، و محل آزمایشه. خداوند انسان رو آفرید تا او بتونه خودشو به کمال برسونه. رسیدن به کمالات جز با اختیار انسان حاصل نمیشه. یعنی اینطور نیست که کمالی رو بدون طی مسیر و انجام افعال اختیاری به انسان اعطا کنن، چون مرتبه وجودی این کمال پس از افعال اختیاری و آزمایشات فراوان حاصل میشه. پس درواقع خداوند متعال، برای کسب چنین کمالی، محلی رو برای انسان فراهم ساخت. همونطور که میدونیم، خداوند برای اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم(ع) او رو به ذبح فرزندش آزمایش میکنه. و برا إعطای مقام محمود- مقام شفاعت - به پیامبرش او رو امر به نماز شب میکنه.
همونطور که اشاره شد، بندگی خدا که به عنوان هدف آفرینش انسان معرفی شده، هدف میانی و راه رسیدن به هدف نهایی است. هدف نهایی آفرینش انسان بازگشت به سوی خدا و لقاء الله معرفی شده، بنابر این فرصت اندک و راه بسی سخت و دشواره. پس باید در کسب معرفت و تحصیل فضائل اخلاقی و اطاعت و بندگی تمام تلاش را مبذول داشت. از سوی دیگر از لغزشها و خطاها ناامید نشد چرا که خدای رحمان بخشنده و مهربان است و راه توبه رو تا آخرین لحظات برا انسان بازگذاشته .
در کنار عزم و اراده و تلاش در راه بندگی خدا باید از امدادهای غیبی نیز بهره جست و از دعا و توسل به مقربان درگاه الهی غافل نشد. دعا و مناجات و درخواست خدا، هم خود به عنوان یک عمل و عبادت باعث کمال نفس میشه، و هم اجابت اون توفیق افزونتری رو برای انسان در پی خواهد داشت.
استقبال عزیزان از مثلث عشق، موجب شد این بحث رو ادامه بدیم و راه و رسم عاشقی رو با هم مروری کنیم، تا بلکه بخشی از ویژگیهای "عاشق حقیقی" رو بشناسیم؛ با مطالعه منابع مختلف دینی و ذخایر أدبی بنظر میاد عشق جذبه ای است مافوق محبّت، چرا که هر محبّتی ملازم عشق نیست اما هر عشقی با محبت همراهه. عاشق به کسی میگن که لحظه ای از فکر و خیال معشوقش جدا نباشه؛ علاقه، محبّت و هجران معشوق چنان قلب و روح عاشق رو مسخّر میکنه که خواب و خوراک رو ازش میگیره و به چیزی جز معشوق نمی اندیشه و کسی رو جز او نمی بینه. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.
عشق قهّار است و من مقهور عشق چون قمر روشن شدم از نور عشق
انسان تا از خود پرستی، نفس پرستی و بت پرستی کهن و مدرن رها نشه و در منزل "عبودیت و بندگی" آرام نگیره عشق رو نمی فهمه و عاشق نمیشه. حالا باید دید مرام عاشقی و شیدایی چیه؟ و چطور میشه عاشق واقعی شد؟ بیایید با هم چند بند از آیین نامه عاشقی رو مرور کنیم:
1. بندگی: بندگی گوهری است که باطنش خدایی و الهیه " . شرف نبی مکرّم (ص) در بندگی آن بزرگ بود نه در رسالتش، جاده عشّاقی، راه عبودیت و بندگیه. راه و رسم بندگی آموز تا عاشق شوی. سیر و حرکت، زمانی ممکنه که با معرفت و آگاهی، چراغ ایمان در دل روشن بشه. روغن چراغ ایمان هم عمل صالح و ترک گناهه.
2. پیروی از أولیاء حق: عاشق مهجور، چشم به راه پیام معشوق داره و به هر چیزی که به معشوق تعلق داره یا نماینده و پیام رسان اوست، عشق می ورزه؛ او در کلام معشوق میخواند : " ای پیامبر! به مردم بگو: اگر به خدا عشق می ورزید از من پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بداره . آری عشاق، هماره قدم گاه اولیاء او را رصد میکنن.
3. عبادت: عشق وصال داری و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟! زهی خیال باطل ! نشنیده ای که با کلیمش موسی (ع) فرمود: دروغ می گوید کسی که گمان برد خدا را دوست دارد، ولی چون تاریکی شب در آید، خواب را بر حضورم ترجیح دهد".
4.خود شناسی: گام اول در شعله ور شدن آتش عشق، شناخت کمال و جلوه های معشوقه. معرفت الهی، برای اکثر افراد بدون خودشناسی و شناخت تجلیات حق میسر نیست. برا همین خود آگاهی و خود شناسی برترین شناخت ها دانسته شده، علامت این که انسان خود آگاه شده و خود رو شناخته، خدا شناسی او ست که پیامبر اکرم(ص) فرمود: داناترین شما در خودشناسی، خداشناس ترین شماست".
5. ترک گناه: اگه قلب مأمن و مأوای عشقه پس نباید در اون حرامی وارد بشه، چون که صاحبش میزبان معشوقی به نام خدا که خالق هستی است، خواهد بود. نتیجه اینکه عشق خیال نیست، آتشیه که وقتی در دل شعله ور میشه عاشق از تمام حصارهای غیر پرستی بیرون میاد تا جمال محبوبش رو ببینه؛ خانه دل جای دو محبوب نیست ! نمیشه هم خدا و خرما رو با هم دوست داشت ! *
با استفاده از آرشیو واحد پاسخ به سوالات دینی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی: http://www.pasokhgoo.ir *
*عشق شهوانی؛ عـشق فیزیکی، پر از جذابیت های ظاهری و جسمی، همون که با یک نگاه یه دل نه صد دل شیفته هم میشن ! معمولا خیلی زود اوج میگیره و سه سوت ته میکشه !!!
* عـشق تـفنّنی؛ بـیـشتـر تو جوونی و خامی به دل یا بهتر بگیم به سر می افته و منظور همین عشق های رمانتیک ! و زودگذره؛ یعنی طرف رو تا لب چشمه بردن و تشنه برگردوندن !
* عشق دوستانه ؛ از اسمش معلومه که تو دوستی ها و همدمی ها بیشتر پیش میاد و معمولا عشّاق صـمـیـمـی و متعهدند و رابطه ها دراز مدت و پایداره ولی بدون انگیزه های شهوانیه !
* عشق منطقی؛ عشقیه که به خاطر منافع مشترک شکل می گیره و مختص افرادیه که نگران آتیه بچه هاشون هستن که طرف پدر یا مادر خوبی برا بچه ها میشه یا نه؟ در واقع این نوع عشق ها تا حدی عقلانی و منطقی هستن اما ... ؟! ؛
* عشق افراطی؛ یا عشق دردسر ساز ! که عاشق این شکلی، دیگه آخر شیفتگی و انحصار طلبیه؛ سرشار از حسادت، که توش از عزت نفس خبری نیست (برای آقایون همون زی زیه خودمون!) معمولا از رابطش ناراضیه و یه جورایی وسواسیه و احساسات مبالغه آمیز و افراطی داره . با یه مویرگ شکافی مختصر این جوری دستگیرمون می شه که اغلب عشق های یه جور تجربه هستن؛ یه مثلثی که صمیمیت، هوس(شهوت) و تعهد سه ضلع شو درست می کنه و بدیهیه که اگه بخوای مثلث میزون و ردیفی داشته باشی باید سه ضلعش با هم متناسب باشن و اندازه ها معتدل باشه .
حالا یه نگاهی هم به جزئیات میندازیم :
تعهد یعنی... سعی در شاداب و با طراوت نگه داشتن یک رابطه، صادق بودن، مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی و وفاداری حتی در سخت ترین شرایط.؛
صمیمیت: نزدیکی در رابطه، رازها و تجربـیات فردی و مشترک که امری فراتر از نزدیکی جنسی و فیزیکیه. نوعی احـساس راحت بودن در کنـار یـار، جرأت بیان عقاید و نقطه نظرات، بـدون واهمه از انتقاد و نکوهش و گوش دادن طرف به اونها؛
هوس و شهوت: احساسات شدید، تمایلات جنسی، رمانتیک بودن، جاذبه جسمانی، نوعی اشـتـیـاق برای در کنار هم بودن و رفع سریع موانع وصال. حالا ببینیم اگه این سه عنصر تو یه رابطه عشقی کم و زیاد و یا جابجا بشه چه اتفاقی میفته؟
متتعهد، صمیمی و بی هوس = نیازمند خلاقیت و انگیزه برای شعله ور ساختن مجدد عشق (بدون خـطـر فروپاشی)
مقید و خشک و هوسناک = عذاب آور و گـاهـی اوقـات انـگـیـزه شدیدی آنها را جذب یکدیگر میکنه؛ اما سرانجام به یاس و ناکامی منجر میشه چون نمیتونن با شناخت افکار، علایق و آرزوهای قلبی همدیگه، رابطه شون رو عمیق تر کنن؛
هوسناک، صمیمی و سست پایه = رابطه یک شبه یا عشق رمانتیک، کشش و اشتیاق شدید بدون احساس امنیت از استمرا اون و نتیجه = عشق مایوسانه.
حالا ببینیم از دیگ این آش شلم شوربا ! چی دراومد ؟!
صمیمیت - هوس + تعهد = علاقه
هـوس – صـمـیـمیـت + تعهد = عشق شیدایی
تعهد - صمیمیت – هوس = رابطه احساسی
هوس+صمیمیت+تعهد = عشق کامل و مطلوب