چه قدر زیاد تو زندگی اتفاق می افته که مدتها در آرزوی چیزی هستیم . برای به دست آوردنش از خدا تمنا می کنیم و بست در خونش میشینیم . از هر حال خوشی که بهمون دست میده برای دعا استفاده می کنیم و هر ذکر و مناجاتی رو که میشنویم یا می بینیم که به حاجت روا شدن کمک می کنه زود فرا می گیریم . خلاصه به هر دری می زنیم که به چیزی که می خوایم برسیم ، اما نمی رسیم ... بعد از چند وقت به هر دلیلی دیگه بی خیال خواستمون میشیم و اون وقته که سورپرایز خدا از راه می رسه !!!
بعد به خدا میگیم بابا دمت گرم اون وقتی که داشتم خودمو براش می کشتم چرا ندادی ؟!
( و خطاب به هدیه ای که تازه دریافت کردیم :) آمدی جانم به قربانت ولی ...
حالا چرا ؟!
**********
واقعا فکر می کنید کار حکمته و همون بحث به صلاحمون هست و نیست یا اینکه رمز کار چیز دیگه ایه و کار ، کار عشق و گذشت و یکی بودن مطلوب و این چیزاس ؟
مشتاقانه منتظر همفکری های دوستای خوبم هستم