حالا خدا کنه همیشه باهامون باشه . البته لازم به ذکره که غریب به معنیه بعیده ...
این حسّ غریب رو از دو جنبه می شه وارسی کرد؛ یکی خود حیا که یعنی شرم و ترک چیزی به خاطر ترس از سرزنش[1] و اون یکی که شریف تر و قشنگ تره یعنی عفت به معنی به وجود اومدن یه حالت روحانی- نفسانیه کنترل کننده شهوت[2] . هرچی با حیا ترباشیم نیروی عفت قویتر میشه امام علی(ع) میفرماید: "علی قدر الحیاء تکون العفة؛ عفت و پاکدامنی به اندازه شرم و حیای انسان است[3] ".
حالا هرچی عفیف ترباشیم با ایمان تر، با تقوا تر، پاکدامن تر و چشم پاک تر خواهیم بود؛ در ضمن پیش خدا هم عزیزتر میشیم [4] .
رسول اکرم(ص) حیاء را دو قسم کرده و فرموده اند: "حیاء بر دو قسم است حیاء عاقلانه و حیاء احمقانه. حیای عقلانی ناشی از علم و حیاء احمقانه ناشی از جهل است [5]". حیای احمقانه همون کمرویی و خجالت بی جاست که از ضعف روحی ناشی می شه . خود حیاء عاقلانه که امام صادق(ع) اون رو رأس مکارم اخلاق می دونن [6] هم، اگه از حد بگذره برای آدم مشکل درست می کنه چون ارتباطات اجتماعی اجتناب ناپذیره و هرکسی بالاخره مجبوره با دیگران حتی نامحرم ارتباط برقرار کنه .
تو قرآن دختر حضرت شعیب به خاطر حیاءش ستوده شده [7] . اسلام به زن توصیه می کنه که ازاین صفت استفاده کنه و خودشو برای نگاه مرد در معرض نمایش نذاره تا قدر و احترامش بیشتر بشه
به عنوان حسن ختام دلم نیومد ازاین مطلب بگذرم؛ ویل دورانت میگه: " به عقیده ویلیام جیمز ، حیا امر غریزی نیست، اکتسابی است، زنان دریافتند که دست و دل بازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند ... زنان بی شرم جز در موارد زودگذر برای ما مردان جذاب نیستند. خودداری از انبساط ، و امساک در بذل و بخشش بهترین سلاح برای شکار مردان است، اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشریح میکردند توجه ما به آن جلب می شد ولی رغبت و قصد به ندرت تحریک میگردید. مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بدون آنکه بداند حس میکند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقت عالی خبر میدهد ، حیا و در نتیجه عزیز بودن زن و معشوق واقع شدن او برای مرد پاداش های خود را پس انداز میکند و در نتیجه نیرو و شجاعت مرد را بالا می برد و او را به اقدامات مهم وا میدارد و قوائی را که در زیر سطح آرام حیات ما ذخیره شده است بیرون میریزد.[8] "
[1] . اقرب الموارد، ج1، ص 251
[2] . همان، ج2، ص 803
[3] . غرر الحکم، ج2، فصل 51، حدیث 10
[4] . محمد محمد ی ری شهری، میزان الحکمه، عنوانهای 987، 989و 990 .
[5] . کافی، ج 3، ص 16
[6] . میزان الحکمه، ج 1، ص 717.
[8] . لذات فلسفه ، ص 133