• وبلاگ : سين جيم هاي اخلاقي
  • يادداشت : أندر مسائل چت ! و گپ هاي اينترنتي !
  • نظرات : 8 خصوصي ، 44 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با سلام

    مي بخشيد من يه فرد مذهبي هستم م سعي ميکنم به احکام و وظايف دينيم عمل کنم.اينهارو به اين دليل ميگم که فکر نکنيد من توي اعتقادم سستم.

    ولي وقتي بعضي از احکام و قوانين و فتواها رو ميبينم واقعا متاسف ميشم که چرا بايد در مورد زن اين طور فکر بشه.توي رساله ها يه احکامي رو نوشتن که به زن به ديدگاه يه وسيله متعلق به آقايون نگاه ميکنه.

    به نظر من خدا زن رو براي خدمت به مرد ها نيافريده اگه اشتباه نکنم در سوره نساء هست که خداوند فرمودن تمام زيبايي ها رو در وجود زن خلق کردن.

    چرا احکام و سخنان فقهاي ما اين مدليه ؟ به نظر من خدا زيباترين مخلوقش رو براي بيگاري و استفاده مخلوق ديگش خلق نکرده .چرا بايد توي کتب مذهبي ما به زنان اينقدر توهين بشه و حقوق اونها اينقدر پايمال بشه.

    احکام قضايي هم که همش به نفع آقايونه .چرا ميگيد احتمال انحراف خانمها بيشتر از آقايونه؟

    به نظرم وضع جامعه ما خلاف اينو ثابت ميکنه و اين آقايونن که هر روز به خاطر اميال خودشون تيشه به ريشه خانواده ميزنن.

    از نظر من خدا اونقدر زيباست که اين قوانين رو وضع نميکه و اين قوانين توسط مخلوق اون وضع شده.

    پاسخ

    با عرض سلام و تشكر؛ در پاسخ بايد عرض كنم كه حساسيت تان را نسبت به موضوع درك مي كنم و لحن نوشتارتان نيز موجه است، اما به نظر مياد از تعابير و ادبيات خاص احکام، قوانين و فتواها برداشت درستي نشده باشه و قطعا مراجع محترم تقليد چنين ديدگاهي (وسيله متعلق به آقايون!) نسبت به وجود زن ندارن؛ چه كسي گفته و كجا آمده كه خدا زن رو براي خدمت به مرد ها آفريده ؟ كجا به زن توهين شده ؟ شايد اگر با يك نگاه تحليلي و توآم با واقع بيني و توجه به تفاوتهاي موجود در زن و مرد، به احكام و قوانين و فتاوي بنگريم خيلي از اين ابهامات بر طرف گردد.با قدري اصلاح در تعابيري كه شما بكار برده‌ايد ميتوان اينچنين گفت كه: دو جنس زن و مرد مكمّل يكديگر هستند تا هر يك بتواند وظايف و مسئوليت هايي را كه از طريق دستگاه آفرينش بر عهده آن ها قرار داده شده و در نظام حقوقي اسلام آمده است، به صورت كامل به انجام برساند. بعنوان مثال عاطفه و احساس گوهر بسيار ارزشمندي است كه در نهاد انساني قرار داده مي شود كه قابليت آن را داشته باشد و بتواند مسئوليت هايي مانند نگهداري فرزند و تربيت را با صبر و حوصله و تضمين سلامت رواني فرزندان و افرادي را كه جامعه با آن ها شكل مي گيرد، بر عهده گيرد.بر خلاف نگاه‌هاي فيمنيستي، اساساً در منطق اسلام از نظر ارزش هاي انساني، جنسيت مطرح نيست، زيرا آن چه شخصيت و حقيقت فرد را تشكيل مي دهد، نَفْس و جان انساني است و نفس انساني نه مرد است و نه زن. جنسيت مربوط به بدن انسان است، نه نفس وي، بنابراين مرد و زن در تمام عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي، علمي، سياسي و اقتصادي مي توانند حضور فعال داشته باشند و به موفقيت هايي در اين زمينه دسترسي پيدا كنند. زنان مانند مردان مي توانند به استقلال اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي دست يابند و هيچ كس به نام دين يا چيز ديگري نمي تواند زنان را از اين حق مسلّم خود محروم كند.خواهر گرامي، همانطور كه شما نيز اشاره كرده‌ايد، زن در آفرينش از بُعد روحي و جسمي، از همان گوهري آفريده شده كه مرد آفريده شده است. هر دو جنس در جوهر و ماهيت، يكسان و يگانه اند. تمايز وفرق در حقيقت و ماهيت ميان زن و مرد نيست. قرآن به صراحت از اين حقيقت در آيات فراواني پرده برمي دارد، مانند آيه يك نساء، صد و هشتاد و نه اعراف و سي روم.زن در تفكر قرآني همپاي مرد، تكامل پذير و اوجگرا است و در پرتو شناخت و عمل به معراج مي رود و به اقسام رشد براي نوع انساني دست مي يابد.آيات قرآني هرگاه از كمالات و ارزش هاي والايي كه انسان ها بدان مي رسند سخن مي گويد، زنان را همدوش و همسان مردان مطرح مي كند. در اين زمينه مي توانيد به آيات 33 و 35 سوره احزاب و 195 آل عمران و 124 نساء مراجعه كنيد.قرآن كريم زن را انسان مي داند، با همه ويژگي هاي انساني و همه استعدادها و نيروهايي كه لازمه انسان بودن است. در قرآن كمي و كاستي عقل زنان مطرح نشده است، بلكه زن و مرد در مدارج تكامل كه جز با خردورزي عميق امكان ندارد، مساوي و هم سطح معرفي شده اند. در عين حال اين دو فرد از نوع انساني با توجه به مسئوليت ها و جايگاه و نقشي كه در نظام دنيا و سازماندهي آن دارند، داراي تفاوت هاي آشكاري با يكديگر هستند.در زنان بُعد عاطفي و احساسي بيشتر است. طبق تحقيق و تصديق همه كارشناسان و متخصصان در ابعاد حيات زن، عواطف در زن قوي تر و شكوفاتر است و اين نقصي در اين بدنه ازجامعه بشري نيست، بلكه ضرورت است، براي اهميتي كه موضوع فرزند داري و تربيت و خانواده دارد. بعد عاطفي در تكوين شخصيت فرزندان و آماده نمودن آنان براي نقشي كه اينده در درون جامعه خواهند داشت، نيز سالم سازي محيط خانواده و گرمي آن، نقش اصولي دارد. نقش آن از نقش عقل گرانه و حسابگرانه مرد كمتر نيست.از اين رو زنان به عنوان هسته اصلي كانون خانواده و مربي اصلي فرزندان، بايد در اين جهت از مردان پيشرفته تر و تكامل يافته تر باشند. همين موجب مي گردد كه به مسائل پيچيدة فكري و عقلاني گرايش كمتري داشته باشند و همواره حسابگرانه و عقلاني با مسائل برخورد نكنند، بلكه تن به هدايت عاطفه مي دهند و به زندگي خانوادگي و اجتماعي، گرمي و لطافت مي بخشند. در اين صورت پذيرش اين كه درك برخي مسائل خشك عقلي براي مردان آسان تر باشد، هيچ تحقيري در حق زنان را موجب نخواهد بود، بلكه تفاوت هاي طبيعي، منشأ كاركردهاي طبيعي است و واجد ارزش يا ضد ارزش از جهت انساني و ديني نمي باشد. آيا بايد حد و مرزهاي طبيعي و نقش ها و مسئوليت ها را به هم زده و يكسان كرد؟ در اين صورت پايين آوردن ارزش هر يك از آن دو نخواهد بود؟ واگذاري حق طلاق در شرايط طبيعي و غير ظالمانه به مرد، نه بيانگر بي توجهي به زنان و نه طرفداري از مردان است، بلكه با توجه به مصالح خانواده و در راستاي ديگر احكام حقوقي است، هر چند در موارد خاصي، زن حق دارد از دادگاه تقاضاي طلاق كند. اضافه بر اين كه زن مي تواند با شرط ضمن عقد در پيمان زناشويي، هر وقت بخواهد از مرد طلاق بگيرد.اولاً طلاق براي زن هيچ نوع پيامد مالي به دنبال ندارد. مرد بايد هنگام طلاق، مهريه را بپردازد، هزينه زندگي زمان عِدّه را بدهد؛ مسكن زن در آن مدت را تهيه كند و زندگي فرزندان را تا زمان بلوغ و رشد فراهم آورد. اضافه بر اين كه اجرت حضانت كودكان و هزينه ازدواج مجدد بر دوش او گذاشته مي شود. بنابراين از عدل و انصاف خارج است كه شخصي را به پيامدهاي عمل ديگري كيفر كنيم و به زن حق طلاق يك طرفه داده شود. ثانياً زن به حسب فطرت خويش و به جهت وظايفي كه خداوند بر دوش او نهاد، از احساسات و عواطف بالايي برخوردار است و زودتر عكس العمل نشان مي دهد.آمار مي گويد كه هرگاه طلاق به زن واگذار شده، شمار فروپاشي خانواده به سرعت رو به فزوني نهاده است. در حالي كه اسلام سعي مي كند تا جايي كه امكان دارد، كانون خانواده از هم پاشيده نشود، به همين خاطر برخي محدوديت ها براي آن قرار مي دهد و سعي دارد آن را به حداقل برساند. ثالثاً در اسلام زن مي تواند اگر بخواهد از قيد زناشويي راحت شود، گرچه همسر خواهان ادامه زندگي است، به گونه اي كه رضايت او را جلب كند و طلاق خلع بگيرد، اضافه بر اين كه مي تواند در عقد زناشويي وكالت در طلاق را شرط كند و حق طلاق را به دست آورد. بنابراين بهترين راه همان است كه طلاق در شرايط عادي براي به حداقل رسيدن، در دست كسي باشد كه بيشترين تاوان را بايد بدهد، اضافه بر آن كه در مواقع ضرورت، زن نيز مي تواند به آن دست يابد. بي انصافي است كه سوء استفاده هاي ناجوانمردانه (كه ازقوانين صورت گرفته و در تمام نظام ها اين امر ممكن است، چون قانون براي همه است) را به حساب نظام اسلام، قانون آن و ... بگذاريم، زيرا جامعه بانوان شكايت از اين دارند كه با ايشان طبق قوانين و مقررات و احكام اسلامي رفتار نمي شود، نه آن كه قوانين خللي داشته باشد، بلكه آن گونه كه شايسته جامعه اسلامي است، قوانين و مقررات اسلامي به طور صحيح در محاكم قضايي به كار گرفته نمي شود. در هر صورت از نظر اسلام هيچ گونه تبعيض بين زن و مرد وجود ندارد، هر چند ممكن است عده اي در جامعه اسلامي در رفتارشان با زنان دچار اشكالاتي شده باشند و در برخي موارد در حق بانوان ظلم شده باشد حل اين مسائل به گذشت زمان و رشد فرهنگ ناب اسلامي نياز دارد .در نامه اشاره به برخي درد دل ها كرده ايد كه بسياري از آن ها واقعيت دارد، ولي ارتباطي به آموزه هاي ديني ندارد. براي اطلاعات بيشتر و همچنين رفع ساير ابهامات در زمينه‌هاي ديگر، به سايت واحد پاسخگويي به سوالات ديني پژوهشگاه علوم و معارف اسلامي به آدرس اينترنتي ذيل مراجعه نماييد : http://www.pasokhgoo.ir