• وبلاگ : سين جيم هاي اخلاقي
  • يادداشت : زندگي و هدفمندي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    به نام خدا

    سلام بر آقاي شفيعي زيد عزه العالي

    درباره اين پست از باب عرض اردات زيره اي به كرمان ببرم. همان طور كه با آن شعر فرموديد، ما بايد طالب و به تعبير ديگر عاشق بشويم. هرگاه شعله آتش عشق در درون ما روشن شد، تمام هم و غم ما طلب قرب خدا و كسب رضاي او خواهد شد.

    عاشق باشيد.

    پاسخ

    با عرض سلام و تشكر از لطف شما بايد عرض كنم كه انسان ذاتاً عاشق كمال و جمال است و در هر جا اين دو را بيابد، به سمت آن مي‏گرود. به باور دين مداران، ذات پروردگار جميل و كمال مطلق و نامتناهي است. اگر كسي خدا را بشناسد، به ديگري دل نخواهد سپرد. پس اولين توشه اين راه، معرفت است و معرفت پروردگار از مطالعه و تدبر و تفكر در نظام خلقت و پالايش نفس از رذايل، با عبوديت و اطاعت و بندگي ميسر است. بنابراين انسان وقتي مي‏تواند به خدا عشق بورزد كه او را بشناسد. در اين صورت، به مظاهر مادي دنيا دلبستگي پيدا نخواهد كرد و محبت به غير خدا را جايگزين عشق به خدا نخواهد كرد و راه بندگي را بر خواهد گزيد و از عمل به دستورهاي الهي سرپيچي نخواهد كرد. آن چه مانع محبت و عشق به خدا است، وجود حجاب هايي است كه از هواي نفس و وساوس شيطاني و محبت به دنيا سرچشمه مي‏گيرد.ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست‏تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيزاين گرد و غبار خود ما است كه نمي‏گذارد خدا را ببينيم و به او عشق بورزيم. تو كز سراي طبيعت نمي‏روي بيرون‏كجا به كوي طبيعت گذر تواني كردجمال يار ندارد نقاب و پرده ولي‏غبار ره بنشان تا نظر تواني كردالبته انساني كه به درجه عشق الهي رسيد، به ديگران نيز عشق مي‏ورزد، اما اين عشق در عوض عشق الهي و جايگزين آن نيست، بلكه در طول عشق الهي مي‏باشد؛ يعني هر كه عاشق الهي باشد، به هر آنچه از او است و نشان او دارد، عاشق خواهد بود. عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از او است به خداوند باز نمي‏دارد يا رقيب آن عشق به ديگران و يا چيزهاي ديگر او را از عشق و محبت به هر چه كه او فرمان داده، محبت داشته باشيد و عشق بورزيد. موفق باشيد.با استفاده از آرشيو مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني: http://www.pasokhgoo.ir

    سلام محضر حجه الاسلام اقاي حسين شفيعي اقااگه امكان داريد جهت مديريت بخش مذهبي سايت ايران تي كي به اين ادرس مراجعه فرماييد http://www.irantk.org/forum/ پذيرش مديريت ...با تشكر قدير رجبي سرپرست مديران سايت ايران تي كي

    پاسخ

    با عرض سلام و تشكر از حسن نظر شما به اينجانب، متاسفانه از پذيرش مديريت اين بخش معذورم اما در حد فرصت و توان در پاسخ به بخشي از پرسشها و شبهات حضور خواهم يافت و پيشنهاد ميكنم كه لينك سايت پاسخگو : http://www.pasokhgoo.ir (وابسته به مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني)را در سايت خود قرار دهيد تا اعضاء امكان ارتباط با آن و دريافت پاسخ سوالات را بيابند. موفق باشيد.

    سلام

    ممنون از لطفتون و جوابتون

    يا علي

    سلام

    در عين اينكه متن زيبايي بود ولي نمي دونم چرا من خسته شدم. در ضمن تعريف زيبايي از سعادت ارائه كرده بودين.

    كاش مي شد توي پستهاي بعدي در رابطه با شناخت انسان از خودش يه چيزايي بفرماييد. چون گفتن بالاترين معرفته.

    يا علي

    پاسخ

    با عرض سلام و تشكر از شما در رابطه با شناخت انسان به خويشتن، بايد توجه داشت كه أديان آسماني و پيشوايان ديني و علماي اخلاق، تأكيد زيادي به خودشناسي و لزوم پرداختن به خويش دارند، البته اصرار و توصيه آن ها ارشادي است به يك حقيقت فطري و عقلي.قرآن كريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز كرده اند. در سورة مائده آمده است: "عليكم أنفسكم لا يضرّ كم من ضلّ إذا اهتديتم؛ به خويشتن بپردازيد. كسي كه گمراه شد،‌ به شما زيان نمي زند، اگر هدايت يافتيد".مرحوم آمدي در كتاب شريف غررالحكم و دررالكلم، در اين زمينه، قريب به سي روايت را با مضامين گوناگون از مولاي متّقيان علي(ع)، جمع آوري نموده است. معروف ترين روايت در اين زمينه، از پيامبر گرامي(ص) مي باشد كه خودشناسي را راه خداشناسي معرّفي فرموده اند: "من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر كس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت". تا انسان از شناخت صفات و ملكات خود غافل باشد،‌ نمي تواند به اصلاح خويش بپردازد، تا با اين شناخت بتواند خدا را بشناسد. خويشتن شناسي مراتب مختلفي دارد: يك مرتبه آن خويشتن شناسي نوعي است كه در آن مباحث مربوط مي شود به شناخت خويش از نظر استعداد ها و سرمايه هاي خاصّي كه در هر يك از زن و مرد وجود دارد. نوع ديگر خويشتن شناسي اخلاقي است، كه شناخت خويشتن در اين مرتبه مربوط مي شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملكات اخلاقي.از ديدگاه ديني خودسازي منوط به خدا شناسي است و خداشناسي در پرتو خودشناسي قابل تبيين است: خودشناسي خداشناسي خودسازي. شناخت انسان از ابعاد شخصيتي اش، منجر به كسب اطلاع از اموري مي شود كه به نحوي خارج ازوجود او در عين حال مرتبط با او است. براي انسان (در خودشناسي)، سه وضعيّت متصوّر است: 1ـ سرآغاز و اين كه از كجا آمده است.2ـ وضعيت كنوني و اين كه چه بايد بكند.3ـ سرانجام و اين كه به كجا خواهد رفت.منظور از اين كه انسان بايد خود را بشناسد،‌ اين است كه: بايد وضعيّت هاي حاكم بر وجودش را بررسي كند. البته وضعيت هاي مذكور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نيست، بلكه در واقع سير رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد و موضع وجودي خويش را در اين عالم مشخّص كند، ناچار است ابتدا تا انتهاي سير وجود خويش را بشناسد. شناخت مراحل سه گانة حاكم بر سير و جودي انسان دو فايده دارد: 1ـ شناخت كلّ‌ وجود خويش.2- تأثير هريك از مراحل در شناخت مراحل ديگر.در ديدگاه و آموزه هاي ديني،‌ شناخت مراحل تكويني بُعد مادي انسان، ديدگاه او را نسبت به خود متحوّل مي كند. تعابيري كه قرآن مجيد براي بيان جنبة مادّي انسان به كار برده است، عبارتند از: خاك، گل، گل چسبنده، لجن متعفّن، نطفه، آب جهنده و لخته خون. آگاهي انسان از وضعيت ابتدايي اش او را واقع بين و ديدگاه او را معقول مي كند و وي را از غرور و تكبّر و خود بزرگ بيني باز مي دارد. از نظر قرآن يكي از عوامل كفر، شرك و انحراف، بي اطّلاعي از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرينش موجودات است.به اين جهت قرآن ما را به تفكر در وضعيت آفرينش انسان ترغيب مي كند. تا خود را بشناسيم و براي انجام تكاليف محوّل در دنيا آماده شويم.با توجه به اين كه بعضي آيات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزيده و خليفه خداوند و مسجود فرشتگان بر مي شمرد، اما آياتي ديگر آدمي را ضعيف، عجول و حريص توصيف مي كند، آگاهي و شناخت انسان از چگونگي خلقت و جايگاه خويش كه هم استعداد ترقي و رشد در او وجود دارد و هم امكان انحراف و طغيان، باعث مي شود دست به انتخاب صحيح بزند. اين خودشناسي، شناخت استعداد و توانايي يا خودشناسي خلقتي است. خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خودسازي است.پس از آگاهي از سرآغاز و مرحله اوليه سير وجودي خود مي توانيم به معرفت آفرينندة خود دست يابيم، زيرا انسان وقتي خود را موجودي ضعيف و حقير دانست و وابستگي خويش را به قدرتي لايزال احساس كرد، راهي به سوي معرفت خدا فراروي او باز مي شود. بنابراين خودشناسي از اين جهت (از جنبة ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه در زمينه اي براي خداشناسي است. اين دو پشتوانه اطلاعاتي (شناخت خود و خدا)، توشة راه انسان در وضعيّت كنوني است و او را براي خودسازي آماده مي كند. بنابراين خودسازي به طور مستقيم بر شناخت وضعيّت موجود و اطلاع از انگيزه ها، حالات و رفتار انسان در اين وضعيّت موقوف است. اما زماني خودشناسي ضامن خودسازي خواهد بود كه با شناخت مرحلة سوم سير وجودي يعني معاد و سرانجام زندگي، كامل شود. در اين صورت، هيچ نقطه ابهام و ضعفي در فراهم كردن زمينه براي خودسازي و بناي شخصيت معنوي وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفي وجود داشته باشد، از ناحيه گرايش ها و دل بستگي ها است، نه از ناحية شناخت ها.نتيجه: 1ـ خود شناسي صرفاً در بُعد اخلاقي مطرح نمي شود، بلكه شامل تمام ابعاد وجودي (اعم از مادي و معنوي) است، اگر چه نتيجه آن صرفاً اخلاقي و معنوي است، چرا كه انسان براي گزينش مناسب در بُعد روح و روان، ناچار است خود را به طور كامل بشناسد. 2- خودشناسي امري دروني نيست، بلكه كسب اطلاعاتي براي شناخت هر چه بيشتر خود مي باشد كه داراي سه مرحله است: الف) خودشناسي خلقتي،‌يعني شناخت استعدادهاي به كار رفته در آفرينش انسان و كيفيّت تكوين او.ب) خودشناسي دنيوي، يعني شناخت موقعيّت و جايگاه خود در دنيا.ج) خودشناسي اخروي يعني شناخت سرانجام حيات خود.3- خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خود سازي است.4- ثمرة خودشناسي و خداشناسي در خود سازي و تربيت خويش ظاهر مي شود. بنابراين بدون شناخت انسان به موضوع هاي تربيتي،‌ امكان گذشتن از وضعيّت موجود [در انسان] و رسيدن به وضعيت مطلوب امكان نخواهد داشت. نكته: انسان ها در وجدان ناخودآگاه خويش، از اين معرفت (خودشناسي) كم و بيش بي بهره نيستند، چنان كه آية سي ام سورة روم به آن اشاره شده است، ولي اكثر مردم در وجدان خود آگاه خويش از آن غافل اند. به عبارتي: بيشتر مردم، آگاهي به وجدان و احساس فطري خويش ندارند و به اصطلاح علم به علم ندارند. يكي از موضوعاتي كه در خودشناسي و شناخت انسان مهم است، كمال خواهي است چرا كه انسان طالب كمال است و عامل فطرت نيز او را به سوي كمال دعوت مي‌كند، چرا كه تا انسان كمال خويش را نشناسد، از تهذيب نفس و خودسازي باز مي‌ماند.يكي ديگر از موضوعات مهمي كه در خودشناسي و ارتباط و تقرّب به خداوند نقش دارد، جاودانگي است، يعني انسان دوست دارد كه به حيات جاودان برسد، چرا كه انسان از مرگ ترس دارد، زيرا خيال مي كند كه با مرگ، زندگي اش به پايان مي رسد. براي او زندگي از هر چيزي عزيزتر است و بالاتر از اين آرزوي رسيدن به حيات ابدي است و اين مهمّ در اطاعت خداوند (و با خودشناسي و خداشناسي - خودسازي) رقم مي خورد. موانعي را مي توان بر سر راه خودشناسي،‌ در درون خويش يافت و آنها را برطرف كرد، چرا كه نخستين گام براي درمان بيماري هاي روحي و جسمي، شناخت بيماري ها است. مرحوم فيض كاشاني براي پي بردن به عيوب خويش چهار راه ذكر مي كند:‌اوّل اين كه انسان به سراغ استادي برود كه آگاه به عيوب نفس و خفايا و آفات اخلاقي باشد.دوم: دوست راستگويي را پيدا نموده و او را مراقب خويش كند تا احوال و افعال او را مورد بررسي دقيق قرار دهد. سوم: انسان عيوب خويش را از زبان دشمنانش بشنود، چرا كه دشمنان با دقّت مراقب عيوب و لغزش هاي انسان هستند. چهارم: انسان با مردم معاشرت نموده و صفات نكوهيده اي را كه مي بيند، در مورد خودش نيز بررسي كند و ببيند كه آيا اين صفات نكوهيده در او هست؟با استفاده از آرشيو مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني : http://www.pasokhgoo.ir

    سلام

    دوستان مسلمان!

    بياييد ترکيب غلط "پيامبر اسلام" را به کار نبريم!

    جهت اطلاعات بيشتر روي لينك زير كليك فرماييد:

    http://sibesobh.parsiblog.com

    به روز باشيد و بهروز

    يا علي

    سلام دوست عزيز
    عيد بر شما مبارک
    ديگه به ما سر نمي زني .
    خوشحال ميشم بيشتر ببينمتون .
    منتظر مطالب زيباتون هستم .
    آپم . شاد باشيد .
    پاسخ

    سلام، متشكرم البته اين گله گي شما ظاهرا به خودتون و اكثر وبلاگ نويسان وارده كه اغلب توقع دارن ديگران به اونا سر بزنن. به هر حال متشكرم و در اولين فرصت خدمت ميرسم. موفق باشيد.

    سلام برادر

    مدتي شد كه ازتون خبري نداشتيم .. گرفتاري روزگار است ديگر و كاري نمي توان كرد

    به اميد ارتباط بيشتر با شما و نوشته هاي زيباتون

    پاسخ

    با عرض سلام و خسته نباشيد بايد عرض كنم كه بنده هم ميخواستم همينو بگم!!!

    سلام

    سپاهيان ابرهه در راهند.

    جهت اطلاعات بيشتر روي لينك زير كليك فرماييد:

    http://sibesobh.parsiblog.com

    به روز باشيد و بهروز

    يا علي

    ساخت سايت بزرگ

    من مي خوام يك وبلاگ بزرگ گروهي درستكنم كه همه ي موضوعات شاملش بشه اگر براي همكاري آماده اي بيا تو نظر بده منتظرت هستم. بين ساعت 6تا7:20 صبح من تو اينترنت هستم.(مي خوام مثل تبيان بشه)

    موضوعات:

    -قرآن

    -پيامبر اکرم

    -نهج البلاغه

    -معصومين و عترت

    -مهدي(عج)

    -احکام

    -انقلاب ودفاع مقدس

    -ايران شناسي
    -پزشکي

    -کامپيوتر و اينترنت

    -اجتماعي

    -کتاب کتابخواني

    -عکس

    -ورزشي

    -اخبار

    -هنري

    -امور جوانان

    -کودک ونوجوان

    -اقتصادي ومالي

    نگراني در باره ي معني و هدف زند گي از ويژگي بشر بعنوان يک موجود متفکر و کاوشگراست. ديگر موجودات عالم،مسير طبيعي زندگي خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طي مي کنند. اين از شکوه و شايد شور بختي بشر است که در طول تاريخ، دم به دم اين پرسش را براي خود و ديگران مطرح ساخته و چرائي هستي خود را زير سؤال برده است. داستايوفسکي نويسنده شهير روسي در اين باره مي گويد: "راز وجود آدمي در اين است که انسان تنها نبايد بسادگي زندگي کند، بلکه بايد کشف کند که چرا بايد زندگي کند."

    درتاريخ انديشه ي انساني موضوع هدف و معني زندگي در دو نهايت کلي مورد بررسي قرار گرفته است: در يک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است ودر قطب ديگر انکار هر نوع معني ومقصود براي زندگي وبيان اينکه زندگي انساني يک پديده ي کاملأ بي محتوا و بدون معني است.

    در اينجا تلاش خواهد شد بصورتي کاملأ اجمالي از ديدگاه هاي مختلف به مسئله پرداخته شود و در پايان يک نتيجه گيري کلي بعمل آيد ـ اگر چه، با توجه به ويژگي پرسش، ممکن است اين نتيجه گيري بجاي حل معما بر پيچيد گي آن بيفزايد.

    ديدگاه هاي پندارگرايانه و مذ هبي

    فيلسوفان ايده آليست ضمن اعتقاد به جهان فرامادي (ماوراء الطبيعي) بر آنند که زندگي را هدف و غايتي است که از ازل و بدون دخالت وخواست بشر برا يش تعيين گرديده است.انسان در وراي زندگي مادي و جسمي ا ش، هدفي نهائي، معنوي و الهي دارد. اواين فرصت (يا خوشبختي) را يافته است که از طريق زندگي زميني خود به اين هدف آسماني دست يابد. افلاطون معتقد بود که دنياي مادي فقط سايه اي موهوم است از يک دنياي عالي و فرا مادي. ما انسانها مانند زندانياني هستيم که در غار تنگ اين جهان سـُفلي (پست و پائين) نشسته ايم وفقط تاريک و روشن هاي مبهم جهان واقعي ايده ها را مي بينيم. با اين ديدگاه، معضل بسيار ساده و عوام پسند مي گردد: زندگي اين جهاني در جوهر خود واقعيت ندارد وهدف ازاين سير وسلوک موقت و توهمي اين جهاني، رسيدن به دنياي ايده آل و بعبارت ديگر به وجود باريتعالي است.

    در فلسفه ي ارسطو هر موجودي با توجه به طبيعت خود رو بسوي کمال (البته از نوع ويژه ي خود) دارد. نه تنها انسان بلکه همه ي پديده هاي طبيعت، ره بسوي غايتي نهائي دارند. هر چيزي سرنوشت مقدر خود را دارد و درآن يک اصل هدفمند، روح يا ا نتلخي (تحقق کامل اخرين مرحله از روندي که قوه را به فعل در مي آورد) مستتر است. بعلاوه همه ي اهداف وغايت هائي موجود در طبيعت تابع يک هدف عالي، ا صيل و نهائي (خدا) است. بنابراين هدف يا منظور زندگي نزديکي به اين اصل نهائي ا ست که دست يابي به پارسائي را براي انسان ميسر مي سازد و خود منبع شادماني براي آدمي است.

    معضل معني و هدف زندگي در اديان بمراتب ساده تر مي شود. با توجه به اينکه هنوز براي بسياري از معضلات مربوط به فلسفه ي زندگي پاسخ علمي وجود ندارد، اربابان اغلب مذاهب مي کوشند با تکيه بر اسطوره هاي ديني که طي قرون واعصار بهم بافته شده اند، پاسخ هاي عامه پسند و حاضر و آماده بخورد مردم دهند. مثلأ در دين بودا هدف زندگي رهائي از رنج است که خود از هوس زاده مي شود. اين سرکوب هوس هاي انساني ا ست او را به والاترين درجه ي روشنگري (نيروانا) مي رساند. برخي از اديان آفريقائي به نظريه دايره وار زندگي اعتقاد دارند. به اين ترتيب که ما انسانها بصورت هاي مختلف به زندگي بر مي گرديم و اگر کاري نيمه تمام داريم با مرگ ما آن کار به اتمام نمي رسد. ما مي توانيم به زندگي بر گرديم و کار نيمه تمام خود را تمام کنيم. در اين حالت، هدف زندگي بايد اين باشد که ما همواره با شعائر و بااعمال خود بصورت هاي والاتري به زندگي باز گرديم.

    در اديان سامي (دين يهود، مسيحيت و اسلام) دنيا کشتزازي است که انسان براي آخرت خود در آن دانه مي کارد (الدنيا مزرعة الاخره). زندگي اين جهاني آدميان جنبه ي آزمايشي دارد و هدف نهائي آن حصول به قلمرو الهي است. انسان خاکي براي دست يابي به اين غا يت آسماني بايد راه عبادت واطاعت پروردگار را در پيش بگيرد و ضمن رعايت قوانين الهي خود را به خدا نزديک سازد. از ديگر وظايف زندگي آدمي اين است که خدا را بشناسد و به ديگران بشناساند. در اين زمينه شاه نعمت الله ولي شاعر و عارف قرون هشتم و نهم هجري چنين گفته است:

    گوهربحر بي کران مائيــــــــــــــم گاه موجيم و گاه دريائيــــــــــــم

    ما از آن آمديم در گيتـــــــــــــــــي که خد ا را به خلق بنما ئيـــــــم

    اگر آدمي در بند گي خدا پيروز شود، بهشت سرمدي را از آن خود خواهد ساخت وگرنه به درک واصل خواهد شد.

    عرفان

    عرفان از نظر لغوي بمعني درخشش است و از لحاظ مفهوم ارتباط مستقيم و بدون واسطه انسان با وجود کل (خد ا). هدف زندگي در عرفان نيز تفاوت ماهيتي با شريعت ندارد: در شريعت هدف زندگي نزديک شدن به خدا (قربة علي الله) و در عرفان (البته بصور

    خيلي عالي بود .استفاده كردم.

    دنيا سراييست براي خوب زيستن وبايد رفت ؛يادمان باشد هر سفري توشه ميخواهد .

    خيلي عالي بود .استفاده كردم.

    دنيا سراييست براي خوب زيستن وبايد رفت ؛يادمان باشد هر سفري توشه ميخواهد .

    خدا يکي ست.


    زيرا اگر دو تا بود،



    آنگاه يگانگي وجود نداشت.


    راه و رهرو و منزل نيز يکي اند.


    زيرا خدا همه چيز را از خود سرشار کرده است.


    هم راه اوست،هم رهرو و هم منزل.


    طالب اوست


    و مطلوب نيز.

    سلام
    ميلاد بر شما مبارك .
    متن زيبا و مفيدي بود .

    يا علي ذاتت ثبوت قل هو الله احد
    نام تو نقش نگين امر الله الصمد
    لم يلد از مادر گيتي و لم يولد چو تو
    لم يکن بعد از نبي مثلت لهو کفوا احد

    منتظر مطالب زيباتون هستم .
    به روزم .
    شاد باشيد .
    + الهه السادات 
    با عرض سلام و ارزوي موفقيت براي شما من هم مطلبي را اگر قابل بدانيد اضافه ميکنم: متني زيبا و فوق العاده از دكتر شريعتي به نام "دليل بودن تو" دليل بودن تو هر کسي دوتاست . و خدا يکي بود . و يکي چگونه مي توانست باشد ؟ هر کسي به اندازه اي که احساسش مي کنند ، هست . و خدا کسي که احساسش کند ، نداشت . عظمت ها همواره در جستجوي چشمي است که آنرا ببيند . خوبي ها همواره نگران که آنرا بفهمد . و زيبايي همواره تشنه دلي است که به او عشق ورزد . و قدرت نيازمند کسي است که در برابرش رام گردد . و غرور در جستجوي غروري است که آنرا بشکند . و خدا عظيم بود و خوب و زيبا و پراقتدار و مغرور . اما کسي نداشت ... و خدا آفريدگار بود . و چگونه مي توانست نيافريند . زمين را گسترد و آسمانها را برکشيد ... و خدا يکي بود و جز خدا هيچ نبود . و با نبودن چگونه توانستن بود ؟ و خدا بود و با او عدم بود . و عدم گوش نداشت . حرف هايي است براي گفتن که اگر گوشي نبود ، نمي گوييم . و حرفهايي است براي نگفتن ... حرف هاي خوب و بزرگ و ماورائي همين هايند . و سرمايه ي هر کسي به اندازه ي حرف هايي است که براي نگفتن دارد ... و خدا براي نگفتن حرف هاي بسيار داشت . درونش از آنها سرشار بود . و عدم چگونه مي توانست مخاطب او باشد ؟ و خدا بود و عدم . جز خدا هيچ نبود . در نبودن ، نتوانستن بود . با نبودن نتوان بودن . و خدا تنها بود . هر کسي گمشده اي دارد . و خدا گمشده اي داشت ...
    پاسخ

    يا عرض سلام و تشكر از شما؛ بعد ار اينكه دليل بودن را دونستيم شايد نوبت اين باشه كه بدانيم:در آيات بسياري از قرآن به مسئلهء سعادت دنيوي و اخروي انسان بر مي خوريم كه هر يك به گوشه هايي از طريق كمال و بايستگي هاي راه اشاره كرده اند. آن چه از مجموعه اين گفتارهاي قرآني بر مي آيد, اين است كه براي پيمودن راه كمال چند شرط اساسي لازم است : اول اين كه راهنمايي وجود داشته باشد كه به راه و خصايص آگاهي و به وقوف كامل داشته باشد. دوم اين كه انسان به سخن آن راهنما گوش دهد و اوامر و نواهي او را محترم بشمارد و از تبعيت او سرباز نزند.سوم اين كه انسان اشتياق رسيدن به كمال را داشته باشد و بخواهد به آن برسد و اين همان چيزي است كه و عزم نام گرفته است . چهارم اين كه حاضر باشد از چيزهاي مهم به خاطر مسايل مهم تر دست بردارد و براي رسيدن به ارزشي برتر, ازجان و دل تلاش كند و از هستي خود به خاطر رسيدن به حياتي برتر و بالاتر چشم بپوشد.پنجم اين كه افراط و تفريط در كارها نكند; به اين معنا كه از خود توقع زياد از حد نداشته باشد, و بر ديگران تكليف غير قابل تحمل نكند و دنيا را به خاطر آخرت ويرا نكند و...!در سورهء حديد مي خوانيم : .(1)اين نداي الهي است كه مي گويد از خواب غفلت بيدار شويد و از سستي و كاهلي دست برداريد, زيرا اگر به سوي كمال حركت نكنيد, قلب هايتان ـ مثل آنان كه پيش از شما زندگي مي كردند ـ قساوت پيدا كرده و گناهكار خواهدشد:]پاكيزه تر از آب روان چيزي نيست هرجا كه بماند, زود گنديده شود]انسان اگر به سوي خدا حركت نكند, با همهء شرافتي كه در خلقت بر ساير موجودات دارد, فاسد مي گردد وحيثيت اشرف مخلوقاتي را از دست مي دهد و مي گردد.آيه بعدي اشاره به زندگي و مرگ دارد. آيا انسان غير از گوهر وجود و گنج گرانبهاي حيات , سرمايه ديگري دارد؟ آيا صاحب سرمايه اي هست كه آتش بر آن اندازد و نابودش كند و در افزايش آن نكوشد؟! انسان نيز بايدحيات كوچك و وجود خود را به وجود پروردگار پيوند زند و با او به بقا و جاودانگي رسد! اما افسوس كه انسان است و سود و زيان خويش نمي داند و به آن چه از دست مي دهد, واقف نيست . بيهوده نيست كه در سورهء عصر خداوند دوبار بر خسران انسان و زيانكاري او تأكيد مي كند. اگر انسان بداند هستي او و زميني كه بر آن راه مي رود, ناپدار است , دل بر ثبات آن نمي بندد و از ابتدا در پي يافتن راه نجاتي مي گردد كه در حوادث زمانه به آن پناه برد.آيه بعد درباره گذشتن از دنيا خويش به خاطر خدا است . كسي كه از دنيا بر گرفته و خود را وقف رسيدن به هدف كرده و با خدا به معامله پرداخته است , از دنيا ابزاري براي جلب رضاي پروردگار مي سازد: . مرد و زن در كنار هم قرار گرفته اند. اين نشان مي دهد در راه كمال هر دو بايدحركت كنند. صدقه هم عموميت بر صدقه هاي مالي و اخلاقي و معنوي دارد. صدقه گاهي كمك مادي است , گاه به صورت آموختن علم است و گاهي كمك به يك فرد نابينا است . قرض مي دهند; قرض نيكويي كه پاداش آن چند برابر مي شود>.خداوند مي فرمايد: آگاه باشيد! هر كه براي من كاري انجام دهد و از دنياي خود براي جلب رضايت من بگذرد,آن حسنه را دو برابر مي كنم و اجر بزرگي به صاحب آن مي دهم .در مجموع آيات بعدي خداوند به آنان كه بخل مي ورزند گوشزد مي نمايد او از همه چيز بي نياز است و غني مي باشد و زيانِ كار آنان به خودشان باز مي گردد.() به آنان كه دل بر دنيا نهاده اند, عتاب مي كند كه بدانيد زندگي دنيا(پـاورقي 2.حديد (57 آيهء 24تنها بازي و سرگرمي و تجمل پرستي و فخر فروشي و افزون طلبي در اموال و فرزندان است و به هر حال حيات آن جز متاع فريبنده نيست .(2)سپس بندگان را به خويش مي خواند و آنان را به بهشتي كه پهنهء آن مانند پهنهء آسمان و زمين است , دعوت مي كندو شرط ورود به آن را ايمان به خدا و رسولش مي شمارد و تمامي اين ها را از فضل عظيم خود مي داند كه به هر كه خواهد ـ به شرط استحقاق ـ مي دهد.خداوند به سختي هاي زمين اشاره مي كند و مي فرمايد: .(3) با اين فرمايش بندگان را به فكر وا مي دارد كه در همه حال و درتمام اوضاع با آنان است و در سختي و راحتي بر همه چيز فرمان مي راند.مهم ترين آيهء اين سوره و زيباترين آن ها از بُعد عملي , دستور به مانند آيينه بودن و از زمانه زنگار نپذيرفتن و به غبار اوضاع و تأثرات , مكدر نگشتن و به طراوت خوشي ها غافل نشدن است : (4)الحق اين درس بزرگي براي ما و شما است كه در تندباد حوادث خود را نبازيم و از هدف باز نمانيم .آيات بعدي تماماً اشاره به ارسال پيامبران و نزول كتب آسماني است . بالجمله تمام شروط يك سفر را با همه ءنيازمندي هايش در اين آيات مي توان مشاهده كرد! خواهر گرامي ! در پاسخ سؤال شما قصدمان تكرار مكررات يا توضيح واضحات نبود. سؤالي كرده بوديد كه نيازبه ساعت ها بحث و گفت گوداشت و سخن در اطراف آن تمام ناشدني بود. چنان چه مايل بوديد جزئيات بيش تر وبهتري بدانيد, سؤالات خود را دقيق تر و به صورت منسجم تر مطرح بفرماييد. آرزمند توفيق شما هستيم .منابعي براي مطالعه1 زن در آيينه جمال و جلال , آيت الله جوادي آملي ;2 نظام حقوق زن در اسلام , شهيد مطهري ;3 زن , مهدي مهريزي ;4 قرآن و مقام زن , سيد علي كمالي ;5 اين گونه معاشرت كنيم ; سيد محمد محمودي ;6 اخلاق حسنه , مرحوم ملا محسن فيض كاشاني ;7 اخلاق اسلامي , شهيد دستغيب ;8 معراج السعادة, مرحوم مهدي نراقي ;9 نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي , آيت الله مهدوي كني ;10 جهاد با نفس , آيت الله مظاهري .(پـاورقي 1.حديد (57 آيهء 16(پـاورقي 2.همان , آيه 20(پـاورقي 3.همان , آيهء 22(پـاورقي 4.سوره حديد (57 آيه 23 با استفاده از آرشيو واحد پاسخ به سوالات ديني پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي: http://www.pasokhgoo.ir
       1   2      >