• وبلاگ : سين جيم هاي اخلاقي
  • يادداشت : مثلث عشق ؟!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 21 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمدرضا حسن زهی 

    سلام؛ عشق واژه ي نامأنوسي نيست به خصوص براي قلبهاي شما آشناست . عشق مهمان ناخوانده ي قلبهاست . تنها مهمان ناخوانده اي است که صاحب خانه را سيراب مي کند . بشر از روزگاران کودکي تا به امروز تعريف هايي از عشق کرده و هر کدامشان متفاوت . من هم نسبت به سهم خودم از عشق براي شما مي گويم :

    عشق، اين چه واژه اي است که انسان را به حيرت واداشته ؟ اين واژه سه حرفي قبل از خلق انسان وجود يافته و تا مرگ انسان ادامه مي يابد عشق تغذيه ي روح انسان است و روح بدون آن مي خشکد. عشق سحرآميزترين و مقدسترين موجود نامرعي است که خداوند يا عشق مطلق آن را به انسان هديه داده و از بزرگترين نعمتهاست واگر از اين هم بگذريم و از انديشه هاي عرفا کمک بگيريم اصل آفرينش است . مي خواهيم بدانيم که اين عشق چيه که قلبها را تسخير مي کند و بر زندگي انسان حکومت مي کند؛

    عشق واژه اي تعريف ناشدني است و يا بهتر بگويم تعريف کردن عشق توهين به عشق است و در عين حال هر انساني از عشق تعريفي دارد و همه ي تعريف هاي متنوعي که بستگي به ذوق و درون هر انساني دارد به خصوص است و اگر همه تعريف هاي عشق را با هم جمع کنيم باز هم عشق تعريف نشده است . طبيعت عشق همين است .

    اما بهره مندي هر انساني از عشق يکسان نيست . عشق وجودي تشکيکي دارد. و مي توان گفت عشق انسانها را مي شود درجه بندي کرد،از ابتدايي تا سوز و گدازهاي عارفانه و ارتباط نوري با عشق مطلق تا تکامل، و هر انساني مي تواند درجاتي از عشق را بهره مند شود .

    من مدعي ام که شعرا عاشق ترين انسانها هستند روح عاشق آنها از سوز و گداز دروني فوران شده وآتش درون خود را به صورت جملات زيبا درآورده اند و به تنهايي روح عاشقان تالي را گرما بخشيده اند . البته با شعورترين انسانها پيامبران بوده اند و بعد از آن شعراي سوخته جان و مشهور ديگر را مي توان نام برد که آنهارا با نام عالم و شاعر مي شناسيم . هيج شاعري نيست که عاشق نباشد و از عشق سخن نگفته باشد بلکه بايد بگويم آنها شاعران عشق اند . اگر عشق نبود ، شاعر هم نبود و اگر شاعر نبود ، پس زندگي جورديگري بود نه اصلا زندگي هم نبود .
    سعدي مي گويد:

    هر کو شراب عشق نخورده ست و درد درد آن است کز حيات جهانش نصيب نيست

    حافظ مي گويد :

    هر کسي را که در اين حلقه نيست زنده به عشق براو نمرده به فتواي من نماز کنيد

    گوته مي گويد :

    عشق افسر زندگي و سعادت جاوداني است .

    جبران خليل جبران مي گويد:

    تنها عشق و مرگند که همه چيز را متحول مي کنند.

    و اين طور هر شاعري مي آيد تعريف هايي از عشق مي کند و باز هم تعريف عشق تکميل نشده است .

    اما مي توان محورهاي عشق رامشخص کرد، عشق از جانب عشق مطلق ( خداوند ) آغاز مي شود واز آنجا به مخلوقش مي رسد و بهترين مخلوقش ، انسان، عشق را از جانب ذات مطلق دريافت مي کند وآن را با عشق ضعيفش منعکس مي کند به عشق مطلق (خداوند) ودر اين جا عشق دوطرفه اي برقرار مي شود خداوند و انسان هر دو عاشق و معشوق و چون نور عشق مطلق (خداوند) به تمام هستي منعکس مي شود پس عشق بين هستي هم برقرار مي شود و همچنين استدلال مي کنيم دوست معشوق دوست عاشق هم هست يعني عشق معشوق ؛ عشق عاشق هم هست و لازمه پايدار ماندن و تکامل عشق دو عاشق يا عاشق و معشوق رسيدن به يک عشق است ودر اين جا مثلث عشق تشکيل مي شود و به بياني ساده تر اضلاع اين مثلث را خداوند ، هستي ، بين هستي تشکيل مي دهند و اگر ما ازعشق ديگر موجودات ياد نيکنيم که بحث آن طولاني مي شود و از کل هستي که در بست انسان مي باشد و همه هستي در جهت تکامل انسان است ،فقط انسان را مورد توجه قرار دهيم مي شود گفت که اضلاع عشق را خداوند ، انسان و بين انسان تشکيل مي دهند.

    پس خداوند به انسان عشق مي ورزد و انسان به خداوند عشق مي ورزد و از آنجا انسان آن عشق خداوندي را بين انسانها منعکس مي کند و به هم نوعش عشق مي ورزد به قول سعدي انسانها اعضاي يکديگر مي شوند . خدمت به مردم ، همدردي با مردم صلح؛ آزادي و همه زيبايي هاي انسان از اين عشق گرفته شده اند . که اين عشق عبادت است . و قويترين نمونه عشق انسان به انسان عشق مرد به زن و برعکس است که حوادث و داستانهاي اين عشق خاطرات خوش زندگي بشر بوده است و تا همين حالا هم قسمت عظيمي از کتابهاي داستان و فيلم نامه ها به تصوير کشيدن عشق مرد و زن بوده است .

    اين عشق سه حرفي تشکيل يک سه ضلعي مي دهد نکته جالب اين که عدد سه هميشه براي بشر مقدس بوده و پر کاربرد بوده است و مردم آن را عدد سعد پنداشته اند که عشق هم از سه بي نصيب نبوده است .