پيام
+
[تلگرام]
...شاعر عصباني شد
علامه محمد تقي جعفري:
يکي از نوه هاي مرحوم مورخ الدوله ي سپهر، نويسنده کتاب "ناسخ التواريخ" به منزل ما آمد و اظهار داشت که در شب عيد غدير در منزلي در شمال تهران، جشني برقرار است و علاقه مندم شما هم در آن شرکت کنيد.
.
گفت: در اين جشن تعداد زيادي از رجال لشکري و کشوري هستند. من تصور مي کنم که اگر شما تشريف بياوريد و در آن محفل، مطالبي نيز بفرماييد مؤثر واقع شود.
.
محل برگزاري جشن،منزلي بزرگ و تقريبا جنگل مانند بود و بخش هايي از آن،به صورت آب نماهاي بسيار بزرگ بود و به هرحال،باغي بود که کمتر نمونه آن را ديده بودم. وارد جلسه شديم.
.
ديدم سالني بسيار بزرگ است که انواع و اقسام ميوه ها و شيريني ها جهت پذيرايي از حضار در آن چيده شده است. در ادامه برنامه برخي از اينها آمدند و در وصف اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) اشعاري خواندند.برخي از شعرها خوب بود و برخي نيز سطحي نداشت...
.
من ديگر خسته شده بودم و بنا داشتم که بلند شوم که از در مجلس سيّدي با ظاهري بسيار ساده وارد شد و حتي کفش خود را برداشت و به داخل آورد که البته در آنجا اين کار، خلاف عادت بود و پيدابود که صاحب مجلس و تعدادي ديگر ناراحت شده اند.
.
عموم حضار به سيد نگاهي تحقير آميز داشتند. کسي به او احترامي نگذاشت، ولي من در مقابلش به احترام برخاستم و او نيز سري تکان داد. سيد،جوان بود و با يک طمأنينه و اطمينان خاصي بر روي زمين نشست و کسي هم تعارف نکرد که روي صندلي بنشيند.
.
بالاخره،نوبت به اشعرالشعرا رسيد و از او دعوت کردند که بيايد و اشعارش را بخواند. اين شاعر با يک طمطراقي آمد و شروع به قرائت اشعار نمود.
.
وقتي بيت اول را خواند هر چند بد نبود ولي سيد يک اشکال جدي به آن وارد کرد. اشعرالشعرا محل نگذاشت و بيت دوم را خواند.
.
دوباره سيد ايراد گرفت. شاعر همچنان توجه نمي کرد.
وقتي بيت سوم را خواند،سيد گفت: اين هم اشکال دارد.
شاعر عصباني شد و گفت: چرا؟
سيد گفت: خوب،اين را اول مي پرسيدي. الان برايت توضيح مي دهم.
.
سيد،بحثي از معاني بيان و صنايع ادبي را به صورت خيلي خلاصه بيان کرد... ديدم که دريايي است بيکران... چند نفر از حضار آمدند و احترام کردند و به زور سيد را به بالاي مجلس بردند.
.
در اين هنگام يکي از حضار به سيد گفت: اولا خوش آمديد، هر چند که نميدانيم چطور آمديد. دوم اين که آيا خودتان هم شعر مي گوييد؟ سيد گفت: گاهي اوقات. گفتند: مي شود يکي از سروده هاي خود را بخوانيد؟ گفت: آري و حتي ميتوانم همين الان شعر تازه بگويم. گفتند: پس بفرماييد.
.
گفت: نه، چرا که ممکن است بگوييد اين اشعار را قبلا گفته اي. شما بگوييد که چه بسرايم؟
.
اينها با حالت اعجاب آميز نگاهي به يکديگر کردند و گفتند: غزلي بگوييد در مدح اميرالمؤمنين که دو بيت اول عاشقانه باشد و بيت سوم اين باشد که اگر علي به خاري نگاه کند،گلستان مي شود و بيت چهارم اين باشد که اگر معصيت کاران عالم حتي فرعون توسل به علي پيدا کنند بهره مند مي شوند. خلاصه، محدوده را براي او خيلي تنگ کردند.
.
سيد قبل از شروع نگاهي به حضار کرد که کسي اشعار او را ننويسد. من زير عبا خودکار و کاغذ را آماده کردم تا اشعار را يادداشت کنم. سيد فهميد اما اعتراضي به من نکرد. سيد شعر را اين گونه آغاز کرد:
.
*گر شميمي ز سر طرّه جانان خيزد
تا قيامت ز صبا رايحه جان خيزد
.
واله ام من که چو ازخواب تو بيدار شوي
زچه رو از سر چشمان تو مژگان خيزد؟
.
علي عالي اعلا که ز بيم نهلش
روح از کالبد عالم امکان خيزد
.
گر به خاري کند از قاعده لطف نظر
از بن خار، دو صد روضه رضوان خيزد
.
گر زند دست به دامان ولايش فرعون
از لحد با دو کف موسي عمران خيزد
.
داورا! دادگرا! جانب "جدّا" نظري
کز پي مدح تو چون بحر به طوفان خيزد*
.
معلوم شد که اسمش جدّا و قمي است.
.
پس از خواندن شعر، سيد خطاب به حاضران گفت:
.
آقايان! علي(سلام الله عليه) ازاين جلسات که دور هم بنشينيد و انواع غذاها را بخوريد و چند بيت هم شعر بخوانيد راضي نيست. علي مرد است و مردان را دوست دارد. اگر مرد هستيد و مردانگي داريد برويد سراغ محرومان، دردمندان و فقرا. يعني همان کساني که مورد عنايت علي بودند. اينجا نشسته ايد و غذاها، شيريني ها و شربت هاي خوشمزه مي خوريد بعد مي رويد خانه و فکر مي کنيد که در مدح علي شعر گفته ايد. صريح بگويم که بايد وضعتان را عوض کنيد و برويد سراغ محرومان جامعه.
اين را گفت و کفش خود را برداشت و از مجلس بيرون رفت.
.
پس از رفتن او تا مدتي همه بهت زده بودند... آن شب شاهد بودم که تعدادي از آنها بسيار گريه مي کردند.
آقاي سپهر،بعدها مي گفت: تعدادي از آنها زندگي شان را تغيير دادند و رفتند و به رسيدگي به محرومان پرداختند.