شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا

حسين-141

+ [تلگرام] حکايت کنند مرد عيالواري به خاطر نداري سه شب گرسنه سر بر بالين گذاشت. همسرش او را تحريک کرد به دريا برود، شايد خداوند چيزي نصيبش گرداند. مرد تور ماهيگري را برداشت و به دريا زد تا نزديکي غروب تور را به دريا مي انداخت و جمع ميکرد ولي چيزي به تورش نيفتاد. قبل از بازگشت به خانه براي آخرين بار تورش را جمع کرد و يک ماهي خيلي بزرگ به تورش افتاد. او خيلي خوشحال شد و تمام رنجهاي آن روز را از ياد برد. او زن وفرزندش را تصور ميکرد که چگونه از ديدن اين ماهي بزرگ غافلگير مي شوند؟ همانطور که در سبزه زارهاي خيالش گشت و گزاري ميکرد، پادشاهي نيز در همان حوالي مشغول گردش بود. پادشاه رشته ي خيالش را پاره کرد و پرسيد در دستت چيست؟ او به پادشاه گفت که خداوند اين ماهي را به تورم انداخته است، پادشاه آن ماهي را به زور از او گرفت و در مقابل هيچ چيز به او نداد و حتي از او تشکر هم نکرد. او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود. پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه خود ميباليد که چنين صيدي نموده است. همانطور که ماهي را به ملکه نشان ميداد، خاري به انگشتش فرو رفت،درد شديدي در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نميتوانست بخوابد... پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پيشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همين منوال سپري گشت. پزشکان قطع دست از بازو را پيشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدياد درد موافقت کرد. وقتي دستش را بريدند از نظر جسمي احساس آرامش کرد ولي بيماري ديگري به جانش افتاد... پادشاه مبتلا به بيماري رواني شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسي ظلمي نموده است که اين چنين گرفتار شده است. پادشاه بلافاصله به ياد مرد ماهيگير افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بياورند. بعد از جستجو در شهر ماهيگير فقير را پيدا کردند و او با لباس کهنه و قيافه ي شکسته بر پادشاه وارد شد. پادشاه به او گفت: -آيا مرا ميشناسي...!؟ -آري تو همان کسي هستي که آن ماهي بزرگ از من گرفتي. -ميخواهم مرا حلال کني. -تو را حلال کردم. -مي خواهم بدانم بدون هيچ واهمه اي به من بگويي که وقتي ماهي را از تو گرفتم، چه گفتي ؟ گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم : پروردگارا! او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده! اين داستان تاريخي يکي از زيباترين سلاحهاي روي زمين را به ما معرفي ميکند، اين سلاح سلاح دعا است!
چراغ جادو
حسين-141
رتبه 0
0 برگزیده
93 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
حسين-141 عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top