• وبلاگ : سين جيم هاي اخلاقي
  • يادداشت : راه و رسم عاشقي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + الهه السادات 
    سلام ميخواستم فقط اين مطلب را اضافه کنم. موفق باشيد. عشق جان انسان كانون خواهش‌ها و تمناهاست انسان كه عالم شد مي‌خواهد و براي اين خواستن خود، تلاش‌ها انجام مي‌دهد و همه هزينه‌ها را پرداخت مي‌كند. خواهش جان انسان بخشي از هستي انسان در بعد نفساني اوست و نفس بعدي از ابعاد سه گانه هستي انسان است كه دو الهام فجور و تقوي دارد و عشق، خواستن پارسايي است و نفرت، نخواستن فجور است و دين مجموعه‌اي از عشق و نفرت است يعني خواستن پارسايي و نخواستن فجور، كه همان ديني شدن نفس انسان است. انسان چون مي‌داند، پس مي‌خواهد و چون مي‌خواهد پس عمل و اجرا مي‌كند و چون اجرا كرد سپس نتيجه عملكرد خود را مي‌بيند و اين چرخه چرخان هستي انسان تا پايان زندگي در جهان مادي است اما از كدام دانسته چه خواسته‌اي بخواهد و چگونه عاشق شود و چگونه متنفر شود؟ عشق مفهومي ذات‌الاضافة است يعني عشق، عاشق و معشوق مي‌خواهد كه خط اتصال اين دو باشد و همين عشق تنفرآفرين است نفرت به آنچه كه معشوق را آزار دهد و خاطر او را مكدر مي‌كند كما اين‌كه توسعه عشق به همين عشق به معشوق است زيرا عاشق به آنچه كه محبوب معشوق است عشق مي‌ورزد و اين همان توسعه عشق است. ولي از همه مهم‌تر اين‌كه عشق بخشي از جان عاشق است و همين موجب حضور معشوق در نزد عاشق است پس ديگر از مبدا عاشق تا مقصد معشوق و خط فاصله عشق مبدا تا مقصد خبري نيست بلكه سخن از اتحاد عشق و عاشق و معشوق است يعني اتصالي كه به يكي شدن مي‌انجامد و دو و چند نيست كه در آن من، تو و او معني داشته باشد بلكه يك وقوع است و آن معشوق عشق عاشق است من و ما، اين دسته و آن دسته از بين مي‌رود فقط يكتايي و اخلاص است و اين تكثر و تعدد به آن معشوق اشاره دارند همان‌طوريكه از او استضائه مي‌كند پس به وحدت بسيط در عين كثرت كثير از يك هستي احد كه در برابر نيستي باقي مي‌ماند مي‌رسيم و اين انجام عشق است كه جاني به جانان واصل ‌شود اما طي مراحل اين وصل، اتحاد و تطبيق دو اراده عاشق و معشوق است يعني وصل عاشق به معشوق تنها به انطباق اراده عاشق با اراده معشوق ميسر است ميل نفس كه انفعال جان است به اراده نفس كه فعل جان است، مي‌رسد و انطباق دو فعل به انطباق دو فاعل مي‌انجامد و عاشق كه مي‌خواهد رضايت معشوق را جلب كند به خشنودي او آن‌گونه تصميم مي‌گيرد و عمل مي‌كند كه معشوق اراده مي‌كند و آن فعل را مي‌پسندد. نهايت عشق حذف خود و منيت من است و نصب رضاي معشوق براي معيار و محك همه كارهاست يعني خود را نديدن و معشوق را ديدن و رضايت او را مقدم بر رضايت خود داشتن و در همه گفتارها و كردارها خرسندي او را هدف قرار دادن، مصداق عيني پندار نيك، گفتار نيك، كردار نيك همان عينيت بخشيدن خواسته معشوق در اجرا و عمل است. تجسم عشق عاشقان و معرفت عارفان در جهان مادي به اجرا رساندن حكمت عملي است كه معشوق اعظم و مبدا اعلي هستي آن را مي‌خواهد، پس فعلي كه به محبوب معشوق بينجامد و ترك فعلي كه اجتناب از مبغوض معشوق باشد همان عشق بازي واقعي در جهان واقعيت‌ها و هست‌هاست. معشوق زيبارويي كه جمال در پس پرده حجاب من و منيت‌هاي انسان دارد خواسته از طريق واسطه‌ها و پيام رسانان داده است كه به عشق انسان التفات دارد و محبت عاشق را به بها مي‌خرد و اين بها را تا وصل مطلق، بالا مي‌برد تا آن‌جا كه عند مليك مقتدر جاي مي‌دهد و رزق جاودان در بزم درخشان محفل نور براي بودني هميشه دارد و اين نگراني و خشيت و خشوع عاشق را به عدم خوف و عدم حزن و سرور و شادماني جاودان ختم مي‌‌كند. حال به مطالعه و محاسبه و مراقبه بنشينيم. آيا مي‌ارزد همين چند دهه بودن در اين جهان را به آن بودن جاودان عوض كنيم و به جاي امانت و عشق بازي، خيانت و هوس‌بازي كنيم و با دروغ و دسيسه، به مال و مقام و لذت جنسي نامشروع برسيم و زشت‌تر اين‌كه همه را به پاي دين و دينداري نفاق كنيم و در بلاهتي كه به زيركي تعريف مي‌كنيم دنيا را به آخرت تجارت كنيم در خواب مطلق از جهان جنيني يكسره به جهان پس از مرگ برويم و بيدار شويم كه معشوق مالك، چه حساب‌ها دارد كه به سنگ محك عشق همه رفتارها و گفتارها را به سنجش مي‌كشاند و او تنها هديه اخلاص را مي‌پذيرد و هر چه ناخالص باشد به هيچ مي‌انگارد و بلكه بر آن توبيخ و مواخذه بي‌وفايي و دشمني مي‌كند كه تو نه تنها رسم عاشقي به جا نياوردي بلكه بي‌وفا و متنفر هم بودي پس تا وقت باقي است نوبت عاشقي را از دست ندهيم. *عاشق شويم و به عشقمان ايمان داشته باشيم و ايمان را پاره‌اي از وجودمان و هستي‌مان بدانيم و در حركت جوهري‌مان به سوي مبدا اعلي و تشرف به محضر حضور او، عشق و اخلاص را هديه كنيم و چه زود و نزديك اين ملاقات انجام مي‌شود. * و همه عشق‌ها و محبت‌ها و خواستن‌ها را به همان عشق تعريف كنيم.
    پاسخ

    با عرض سلام و تشكر از مطالب زيباتون؛ من هم اميدوارم عاشق شويم و به عشقمان ايمان داشته باشيم و ايمان را پاره‌اي از وجودمان و هستي‌مان بدانيم و در حركت به سوي مبدا اعلي و تشرف به محضر حضور او، عشق و اخلاص را هديه كنيم . لطفا اگه ممكنه آدرس وبلاگتون رو هم بذارين تا از مطالب ارزشمندتان بيشتر استفاده كنيم. موفق باشيد.