• وبلاگ : سين جيم هاي اخلاقي
  • يادداشت : راه و رسم عاشقي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    عشق انسان را توانا و خلاق مي كند
    پاسخ

    با عرض سلام و تشكر از شما؛ خوش باش اي عشقِ خوش سوداي ما اي طبيب جملــه علت هاي مااي دواي نخــــوت و نامــوس مــا اي تو افلاطون و جالينوس ما هر كــه را جامــه زعشقي چاك شداو زحرص و جمله عيب پاك شد راه عشق، راه عرفان و سلوك است. تا كسي عارف نگردد، عاشق نمي شود. عشق حقيقي در معرفت معشوق حقيقي نهفته است. اين سرگشتگي، همان سرگشتگي عشق است، يعني جنون عشق است. تا از اين راه وارد نشوي، امكان ندارد به نقطه اي برسي.[1] و پرده اي از حقايق عالَم به روي تو گشوده شود. معرفت و شناخت، داراي درجات و مراتبي است. از معرفت سطحي و احتمالي آغاز مي گردد و به معرفت هاي تفصيلي (علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين) مي‌رسد. اما نهايتي براي آن نيست، چون كمال معشوق نامحدود است. ابوبكر كتاني مي‌گويد: ميان بنده و حق، هزار مقام از نور و ظلمت است.[2] امّا اين هزار، به معني كثرت است نه تعيين حدود و عدد يعني هزاران حجاب وجود دارد. ابوعلي سينا به همين مقام ها اشاره دارد: اندر دل من هزار خورشيد بتافت آخر به كمال ذره اي راه نيافت نبي مكرّم اسلام(ص) مي‌فرمايد: "ما عرفتك حقّ معرفتك".[3] البته راهي كه عرفا براي كسب معرفت و شناخت حقايق مي پيمايند، با راه فلاسفه و دانشمندان تفاوت دارد. فلاسفه و دانشمندان، فكر را به جَوَلان در مي آورند تا حقيقت را بفهمند، ولي عارف عاشق، با بينش قلبي و اشراقي و جهان بيني عرفاني خود، مي‌خواهد با تمام وجود به سوي معشوق پرواز كند و به وصال و ملاقاتش برسد و ببيند، اگر چه با سختي ها و تحمّل مرارت ها باشد: "يا ايها الانسان أنّك كادحٌ إلي ربّك كدحاً فملاقيه". عارف معتقد است تنها از راه سير و سلوك و راه عرفاني مي توان به وصال يار و معشوق حقيقي تا حدي كه براي انسان مقدور است رسيد، اما عشق تا چه حد مشكل گشا است، بايد گفت: راز خلقت جهان، عشق است. جهان از عشق به وجود آمده، و با نيروي عشق باز مي گردد. طفيل هستي عشقند آدمي و پري ارادتي بنما تا سعادتي ببري از ديد عارفان تسبيح خداوند در آيه "يسبح لله ما في السموات والارض" به معني سريان عشق در جميع موجودات است.به بوي زلف و رخت مي روند و مي آيند صبا به غاليه سايي و گل به عشوه گري زندگي بي عشق جان فرســودن استمرگ حاضر، غايب از حق بودن است عمرومرگ اين هر دو با حق خوش بُوَد بي خدا، آب حيــات آتش بُوَد ذره اي در جهان نيست كه از عشق تهي باشد. سرچشمه عشق و عاشقي خدا است او اگر چه معشوق همة عشّاق حقيقت طلب است، ليكن به دلالت حديث قدسي "كنت كنزاً مخفيّاً فاحببت ان اعرف..." ابتدا عاشق گشت، سپس معشوق خلايق شد. با عشق آفرينش را ‌آغاز كرد و عشق را به عنوان حلاّل مشكلات و نزديك ترين راه رسيدن به مقصد در دل هر ذره اي قرار داد. هاتف اصفهاني مي‌گويد: در دل همة‌ ذرات جهان، اكسير عشق قرار دارد. اگر مي خواهيد به مراتب مياني معرفت يعني عين اليقين و اثر گذاري عشق را به روشني ادراك كنيد، بايد با زبان آنان كه زبان عشق است، آشنا گرديد. او مي‌گويد: دل هــــر ذره اي كه بشــــكافيآفتابـــيـش در ميــان بيـــــني تا به جايي رســاندت كه يكــي جهــان و جهانيان بيـــني با يكــي عشق ورز از دل و جانتا به عين اليقين عيان بيـني كه يكي هست و هيچ نيست جز اووحـــده لا الــه الاّ هــو انسان وقتي زبان عاشقي آموخت و از راه عرفان و سير و سلوك به مقام كمال رسيد،‌متوجه مي‌شود همة اشياي جهان با او هم زبانند، او را مي شناسند و تعظيم و تكريم مي كنند. حافظ علت آن را چنين مي‌گويد: حسن روي تو به يك جلوه كه در آيينه كرداين همه نقش در آيينة اوهام افتاد عارف از هماهنگي همه موجودات هستي، و همزباني آنان به حيرت و اعجاب مي افتد كه از كجا همه او را مي شناسند. غيرت عشق، زبان همه خاصان ببُريد كز كجا سِرّ غمش در دهن عام افتاد عاشق بلند ترين قله هاي زندگي را فتح مي‌كند و عظيم ترين صخره ها را "فرهاد" وار از ميان بر مي دارد، و آن چه ناشدني و دست نيافتني است، با عشق خويش، شدني مي‌كند و به وصال آن مي‌رسد. جهت آگاهي بيشتر كتاب هاي ذيل براي مطالعه معرفي مي‌شود: 1ـ آداب و مراحل سلوك الهي، ‌5 جلد، از استاد كريم محمود حقيقي. 2ـ عبادت عاشقانه، از استاد كريم. 3ـ تماشاگه راز يا عرفان حافظ، بخش چهارم، از صفحة 97 تا 160، از شهيد مطهري.[1]شهيد مطهري، عرفان حافظ يا تماشاگه راز، ص 143.[2]منازل السايرين، ص 24.با استفاده از آرشيو واحد پاسخ به سوالات ديني پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي: http://www.pasokhgoo.ir *